تمیم داری
تَمیمِ داری، ابورقیه تمیم بن اوس بن خارجۀ داری لخمی، صحابی پیامبر(ص) و پیشگام فرهنگ قُصّاص در تاریخ اسلام. وی از داریّون قبیلۀ لَخم بود و نسبت داری بر همین اساس است (ابن قتیبه، المعارف، 102؛ ابن رسول، 32-33)، اگرچه برخی به سبب پیشینۀ نصرانیت او، نسبت داری را مربوط به حضور او در دیر دانستهاند (سمعانی، 5/ 282؛ نیز نووی، 1(1)/ 138). تمیم و برادرش ابوهند (بسوی، 2/ 162؛ ابن حبان، 3/ 40) در شمار معدود داریون پراشتهار هستند (نک : ابوعبید آجری، 2/ 243؛ ابن ابیعاصم، الآحاد...، 5/ 10-11). ظاهراً تمیم فرزند ذکور نداشته است (همانجا؛ ابن حزم، 422) و به همین مناسبت کنیۀ او را ابورقیه آوردهاند (نک : قلقشندی، 5/ 433). وی مدتی ام فَروه، خواهر ابوبکر را در نکاح خود داشت (ابن حبیب، 452؛ ابن قتیبه، همان، 168).
تمیم پیش از اسلام آوردن بر دین نصارا و مردی بازرگان بود و در یثرب (مدینه) سکنا داشت (ابن عبدالبر، 1/ 193). وی به اقتضای پیشۀ خود بسیار سفر میکرد و سفرهای دریایی بسیاری به شام داشت (بیهقی، 3/ 154). شاید به همین سبب کرنکوف احتمال داده است او فردی متمول بوده باشد (ص 531). تمیم در 9ق/ 630م اسلام آورد و در مدینه نزد پیامبر(ص) و دو خلیفۀ پسین بماند. پس از کشته شدن عثمان به شام رفت و در 40ق/ 660م از دنیا برفت (نک : ابن حجر، 21/ 39؛ ذهبی، سیر...، 2/ 448). آنچه در منابع دربارۀ تمیم داری آمده است، شخصیت وی را با دو منظر تاریخی و فرهنگی قابل بررسی مینماید:
الف ـ منظر تاریخی
اگر آن دسته از روایات را که با رویکردی اسطورهای ـ تاریخی به چگونگی اسلام آوردن تمیم اشاره کرده، و حضور فرشتهای را برای نمایاندن برخی واقعیات بر تمیم یاد کردهاند (ابن کثیر، البدایة...، 2/ 278؛ قس: مجلسی، 22/ 47)، به کناری نهیم، باید گفت تمیم داری پس از غزوۀ تبوک همراه با گروهی از لخمیان در سال وفود (9ق/ 630م) نزد پیامبر اکرم(ص) آمد و با پیشکش نمودن اسبی درخور به آن حضرت اسلام آورد (بلاذری، 638؛ طبری، تاریخ، 3/ 87).
تمیم داری پس از اسلام آوردن، دو قریۀ حبرون و عینون در منطقۀ فلسطین را از حضرت محمد(ص) درخواست کرد. اگرچه مسلمانان هنوز بر آن سرزمین دست نیافته بودند، اما پیامبر(ص) آن دو را به اقطاع به وی داد (ابن سعد، 7/ 286) و این امر در روایات به عنوان یکی از آیندهنگریهای پیامبر گرامی یاد شده است (قس: بلاذری، 176، که مسجد ابراهیم را هم به این قطیعه افزوده است؛ نیز کرنکوف، 530). جالب توجه آن است که در این میان تمیم برای این اقطاع از پیامبر(ص) طلب مکتوبی میکند و رسول اکرم(ص) نیز با اطمینان از آینده، چنین نوشتهای را که دال بر مالکیت تمیم و خاندان او بر آن سرزمین است، به وی میدهد (نک : ابویوسف، 234-235؛ ابن عساکر، 11/ 67- 68). موضوع این نامه توجه بسیاری کسان را به خود جلب کرده، و حتى برخی از شرقشناسان در صحت آن تردید نموده، و با ارائۀ دلایلی آن را از برساختههای سدههای پسین دانستهاند (وات، 112؛ کرنکوف، 531). اما به هر روی در سدههای میانی کسانی همچون صفدی (10/ 408) و مجیرالدین حنبلی (2/ 81-82) از نسخۀ موجود این نوشته خبر دادهاند. قلقشندی با نگاهی ادبی به این نامه، آن را از نخستین نمونههای دیوان انشا یاد کرده است (1/ 91).
پس از فتح سرزمینهای شام، خلفای وقت با پذیرش صحت اهدای این قطیعه از سوی پیامبر(ص)، تمیم و خاندان وی را مالک آن سرزمین شناختند (ابن منظور، 5/ 312 بب ). تمیم پس از کشته شدن عثمان، مدینه را به قصد شام ترک کرد (ابن سعد، همانجا). در برخی منابع به امارت وی بر بیتالمقدس اشاره شده است (طبرانی، مسند...، 1/ 41). ذهبی در سدۀ 8 ق اختیار آن سرزمین را در دست خاندان تمیم یاد کرده است (نک : همان، 2/ 443). موضوع این اقطاع اسباب تألیف آثاری در این زمینه را به وجود آورد که از میان آنها میتوان به آثاری چون الفضل العمیم فی اقطاع تمیم از جلالالدین سیوطی و القول القویم فی اقطاع تمیم از نجمالدین محمدبن احمد غیطی (د 981ق؛ حاجیخلیفه، 2/ 1279؛ بغدادی، هدیه، 2/ 252، الایضاح، 2/ 251) اشاره کرد.
ب ـ جایگاه فرهنگی
1. تمیم صحابی
تمیم چون اسلام آورد، صحبت پیامبر(ص) را غنیمت شمرد و نزد آن حضرت بماند (نک : وات، همانجا، که این ملازمت را قابل تأمل دانسته است). اگرچه به سبب وفات رسول اسلام(ص) این صحابت چندان نپایید، اما میزان روایات تمیم از پیامبر(ص) کم نیست. «مسند تمیم» در برخی از مجموعههای روایی گرد آورده شده و در نگاهی کلی میتوان گفت بیشتر روایات وی از رسول گرامی، در موضوعات اخلاقی، و مواظبت بر نماز و قرآن است. افزون بر برخی از کتابهای صحاح (نک : مسلم، 1/ 75؛ ابن ماجه، 2/ 1354-1355؛ ترمذی، 9/ 109-111؛ نسایی، 7/ 156-157)، تقریباً در غالب مجموعههای حدیثی روایات او قابل دسترسی است (مثلاً احمدبن حنبل، 4/ 102 بب ؛ دارمی، 2/ 462؛ نیز مزی، تحفة...، 2/ 115-119). در میان راویان تمیم که خود در طبقۀ چهارم گنجانده شدهاند (همو، تهذیب...، 4/ 327)، نام بسیاری از بزرگان صحابه و تابعین مشاهده میشود. ابن عباس، ابوهریره، عطاءبن یزید، ابن سیرین، عبدالله بن عمر و ابوعبدالرحمان موسی بن نصیر در شمار راویان او هستند (نک : ابن ابی حاتم، 1(1)/ 440؛ نووی، مزی، همانجاها).
تمیم در نقلی، از سفر دریایی پررمز و رازی به برخی جزایر ناآشنا سخن به میان آورده که دجال و جَسّاسه (ه م م) در آن جزایر دیده شده بودهاند؛ بر پایۀ نقل روات، پیامبر اکرم(ص) نیز خبر را به روایت تمیم برای جماعت نقل میکند. این روایت حضرت از تمیم در مباحث علمالحدیث از نمونههای نادر در روایت کبار از صغار است که در بیشترینۀ آثار روایی نیز دیده میشود (مسلم، 4/ 2262-2264؛ ابن ماجه، همانجا؛ ابن راهویه، 5/ 220-221؛ ابونعیم، 67 بب ؛ نووی، 1(1)/ 138).
این خبر که موضوعات جالب توجهی را دربر داشته، توجه بسیاری کسان را به خود جلب کرده، و اسباب تألیف آثاری در این زمینه گشته است که از آن جمله میتوان به کتاب اِفحام المُماری باخبار تمیم الداری از شهابالدین احمدبن محمد مقدسی (د 765ق) و الضوءالساری فی معرفة خبر تمیم الداری از مقریزی (د 845 ق؛ حاجیخلیفه، 1/ 132، 2/ 1088؛ بغدادی، هدیه، 1/ 112، 127) اشاره کرد. همچنین حکایة تمیم الداری الانصاری به فارسی که آقابزرگ آن را معرفی و از وجود نسخهای پر از اغلاط نزد خود یاد کرده (7/ 52)، از همین دست است. در همین موضوع با رویکرد حدیثی و نگاه روایت «اکابر از اصاغر» ابویعقوب اسحاق بن ابراهیم وراق بغدادی معروف به منجنیقی (د 304ق) در کتابی با عنوان روایة الاکابر عن الاصاغر، به این گونه از روایات پرداخته که روایت نبی اکرم(ص) از تمیم را هم نمونهای از آن دانسته است (نک : حاجیخلیفه، 1/ 914).
به نظر میرسد تمیم داری به سبب سفرهای فراوان تجاری که داشته، آزموده و دارای برخی تواناییهای شخصی بوده است. توجه او به دستهای از موضوعات و امکان بهرهبرداری از تجربیات پیشین سبب شده است تا نام او در موضوع «اوایل» آورده شود. بر پایۀ نقل برخی منابع روایی اهل سنت، زمانی که پیامبر گرامی اسلام در اواخر عمر خود از خستگی ایستاده سخن گفتن برای مردم ابزار ناخرسندی نمود، تمیم چارهساز مشکل گشت. او که پیشترها در شام نمونۀ منبر را دیده بوده، پیشنهاد ساخت آن را داد و پس از ساخته شدن منبر، پیامبر(ص) برای نخستینبار بر منبر رفته، نشسته، سخن گفت (ابن سعد، 1/ 250؛ ابن کثیر، البدایة، 6/ 100؛ ابن حجر، 2/ 330؛ قلقشندی، 1/ 421). همچنین در منابع آمده است که تمیم در بازگشت از یکی از سفرهای تجاری خود، چراغی که با موادی سوختنی چون نفت روشن میشد، با خود آورد (قرطبی، 21/ 274). بر همین اساس در منابع، او نخستین کسی معرفی شده که در مسجد چراغ افروخت و منبر ساخت (ابن اثیر، 1/ 215؛ برای انتساب شگفتانگیز اولین دادرسی به وی، نک : ابن حجر، 21/ 39).
2. تمیم زاهد
منابع متقدم تمیم داری را از عابدان و زاهدان صحابه یاد کردهاند (سمعانی، 5/ 282؛ ابن جوزی، 1/ 738-739). به نظر میرسد تمیم به خواندن نماز و تلاوت قرآن کریم شوق وافر داشته است. انبوهی از روایات مروی از او پیرامون این دو مبحث است (نک : دارمی، 2/ 462، جم ؛ مبارکفوری، 2/ 384). روایتی پرتداول از او در این باره که نماز نخستین عمل از اعمال انسان است که محاسبه میشود (نک : ابن ابی شیبه، 2/ 296، 7/ 226، جم ؛ طبرانی، الاوایل، 50)، نشانگر میزان اهمیت این فریضه نزد او ست. شیوۀ عملکرد او در این امر نیز گاه چنان به افراط میگـراییده که کسی همچـون عمر را به نهـی وا میداشتـه است (ابن شاهین، 237؛ طبرانی، المعجم...، 2/ 58-59؛ هیثمی، 2/ 222). او حتـى برای نماز خوانـدن، حله و ردایی خـاص تهیه نمـوده بوده است (ابن قتیبـه، عیـون...، 1/ 297؛ ابن حبـان، 3/ 40).
توجه تمیم به پایداری در تلاوت قرآن به ویژه با تهجد بسیار از شاخصههای یادکردنی وی بوده است (ابن اثیر، همانجا)؛ تا آنجا که گویند چون شبی به غفلت از تهجد بازمانده، خود را نکوهیده، و سالی را به بیداری گذرانده بوده است (ابن منظور، 5/ 320)؛ یا عنان از کف دادن او به هنگام رسیدن به آیۀ 20 سورۀ جاثیه (ثعالبی، 5/ 208؛ سیوطی، 6/ 35) بیانگر زهد و رقت قلب شدید او ست. ختم قرآن در رکعتی از نماز (ابن حبان، ابن جوزی، همانجاها) و یا در یک شب (ابن جوزی، همانجا) و سخنانی از این دست را حتى اگر اغراقآمیز هم بدانیم، بازتاب واقعیتی از شخصیت تمیم است. دور نیست آن دسته از روایاتی که در شمار 4 کس از نخستین گردآورندگان قرآن کریم، به نام تمیم به عنوان پنجمین اشاره کردهاند (ابن سعد، 2/ 356؛ بسوی، 1/ 487؛ ابن منظور، 5/ 319)، متأثر از همین روایات بوده باشند. در نهایت آنکه جایگاه زهد او در اندیشهها چنان بوده است که حتى در سدۀ 9ق شهابالدین احمدبن محمد موصلی عالم حنبلی (د 870 ق) اثری تحت عنوان تحفةالساری الى زیارة تمیم الداری تألیف کرده است (بغدادی، هدیه، 1/ 132).
3. تمیم قاصّ
تمیمداری را نخستین فرد از قُصّاص یاد کردهاند. روایات فراوانی وجود دارد مبنی بر اینکه در دورۀ پیامبر اکرم(ص)، ابوبکر و اوایل عصر عمر قصاص وجود نداشتهاند (ابن شبه، 1/ 10-12). در دورۀ عمر، تمیم بارها از او اجازه خواست تا برای مردم قصه و وعظ گوید، و خلیفه هر بار ناخرسندی خود از این امر را ابراز میداشت؛ این ناخشنودی عمر در منابع بازتاب گستردهای دارد (نک : صنعانی، 3/ 219؛ طبرانی، همانجا). شاید این دلیل تمیم که منظور از قصه و وعظ، گونهای از تبیین نهی از منکر و امر به معروف است (ذهبی، تاریخ...، 616)، سبب شده است تا در نهایت، عمر این اجازه را به تمیم بدهد، و او در مسجد رسول(ص) ایستاده به این امر بپردازد (ابن شبه، 1/ 11؛ ابن ابی عاصم، المذکر...، 63؛ ذهبی، سیر، 2/ 447). اینکه برخی از مستشرقان همچون سویتمن (ص 37) پنداشتهاند تهماندههای اندیشۀ مسیحی تمیم در آراء و عقاید اسلامی تأثیر گذارده، احتمال دارد ناظر به همین بُعد شخصیتی او بوده باشد.
در پایان باید به دستهای از روایات اشاره کرد، مبنی بر اینکه تمیم و برادرش در طی اتفاقاتی که در یکی از سفرهایشان رخ داده است، در امانتی خیانت روا داشتهاند. داوری میان ایشان و خانوادۀ امانت گذارنده به پیامبر(ص) واگذار میشود؛ تمیم که در آن زمان هنوز اسلام نیاورده بود، شهادت به دروغ میدهد و این شهادت سبب تضییع حق صاحبان مال میشود. اما پس از مسلمان شدن، وی به خیانت و شهادت دروغ خود اقرار میکند (ابویعلى، 4/ 338-339؛ ترمذی، 11/ 182 بب ؛ راوندی، 1/ 417، 423). مفسران ابن رخداد را سبب نزول آیۀ 106 سورۀ مائده(5) دانسته، ذیل این آیه به این موضوع میپردازند (مثلاً طبری، تفسیر،7/ 156 بب ؛ جصاص، 1/ 399؛ واحدی، 142 بب ؛ ابنجوزی، 2/ 331؛ قرطبی، 6/ 345؛ ابن کثیر، تفسیر، 2/ 116؛ سیوطی، 2/ 341 بب؛ قمی، 1/ 189؛ طوسی، 4/ 41؛ طبرسی، 3/ 444). پرداختهای مفسران به این رخداد همچنین در تفسیر و تبیین آیات 282-284 سورۀ بقره(2) با استشهاد به آیۀ 106 مائده نیز مشاهده میشود (جصاص، 2/ 613 بب ). گفتنی است برخی از آراء، نظریات و آنچه در زندگی تمیم روی داده، همچون قضیۀ امانت و خیانت، و موضوع قطیعۀ وی در شام، توسط فقیهان مذاهب گوناگون در سدههای بعد مورد توجه قرار گرفته، و از آنها در برخی آراء فقهی بهرهبرداری شده است (نک : ابن برکه، 2/ 329؛ بسیوی، 4/ 6؛ قلیوبی، 3/ 134؛ ابن قدامه، 2/ 194؛ مجلسی، 104/ 322-323).
مآخذ
آقابزرگ، الذریعة؛ ابن ابی حاتم، عبدالرحمان، الجرح و التعدیل، حیدرآباد دکن، 1371ق؛ ابن ابی شیبه، عبدالله، المصنف، بیروت، 1408ق؛ ابن ابی عاصم، احمد، الآحاد و المثانی، به کوشش باسم فیصل احمد جوابره، ریاض، 1411ق/ 1991م؛ همو، المذکر و التذکیر و الذکر، به کوشش خالدبن قاسم رداوی، ریاض، 1413ق؛ ابن اثیر، علی، اسدالغابة، قاهره، 1280ق؛ ابن برکه، عبدالله، الجامع، به کوشش عیسى یحیى بارونی، عمان، 1391ق/ 1971م؛ ابن جوزی، علی، صفة الصفوة، به کوشش محمود فاخوری و محمد رواس قلعهجی، بیروت، 1406ق/ 1986م؛ ابنحبان، محمد، الثقات، حیدرآباد دکن، 1397ق/ 1977م؛ ابن حبیب، محمد، المحبر، به کوشش ایلزه لیشتن اشتتر، حیدرآباد دکن، 1361ق؛ ابن حجر عسقلانی، احمد، فتح الباری، بیروت، دارالمعرفة للطباعة والنشر؛ ابن حزم، علی، جمهرة انساب العرب، بیروت، 1403ق/ 1983م؛ ابن راهویه، اسحاق، المسند، به کوشش عبدالغفور عبدالحق حسین برد بلوسی، مدینه، 1412ق/ 1991م؛ ابن رسول، عمر، طرفة الاصحاب، به کوشش سترستن، بیروت، 1991م؛ ابن سعد، محمد، الطبقات الکبرى، به کوشش محمد عبدالقادر عطا، بیروت، 1410ق/ 1990م؛ ابن شاهین، عمر، ناسخ الحدیث و منسوخه، به کوشش سمیر زهیری، مکتبة المنار، 1408ق؛ ابن شبه، عمر، تاریخ المدینة المنورة، به کوشش فهیم محمد شلتوت، بیروت، 1410ق/ 1990م؛ ابن عبدالبر، یوسف، الاستیعاب، به کوشش علی محمد بجاوی، قاهره، 1380ق/ 1960م؛ ابن عساکر، علی، تاریخ مدینة دمشق، به کوشش علی شیری، بیروت، 1415ق؛ ابن قتیبه، عبدالله، عیون الاخبار، بیروت، 1343ق/ 1935م؛ همو، المعارف، به کوشش ثروت عکاشه، قاهره، 1960م؛ ابن قدامه، عبدالله، المغنی، بیروت، دارالفکر؛ ابن کثیر، البدایة والنهایة، به کوشش علی محمد معوض و دیگران، بیروت، دارالکتب العلمیه؛ همو، تفسیر القرآن العظیم، بیروت، 1401ق؛ ابن ماجه، محمد، السنن، به کوشش محمدفؤاد عبدالباقی، بیروت، 1373ق/ 1954م؛ ابن منظور، محمد، مختصر تاریخ دمشق، به کوشش مأمون صاغرجی و احمد حمامی، دمشق، 1404ق/ 1984م؛ ابوعبید آجری، محمد، سؤالات ابی عبید الآجری لابی داود، به کوشش عبدالعلیم بستوی، مؤسسة ریان، 1418ق/ 1997م؛ ابونعیم اصفهانی، احمد، دلائل النبوة، به کوشش محمد محمد حداد، ریاض، 1409ق؛ ابویعلى موصلی، مسند، به کوشش حسین سلیم اسد، دمشق، 1404ق/ 1984م؛ ابویوسف، یعقوب، الخراج، بیروت، 1399ق؛ احمدبن حنبل، مسند، قاهـره، 1313ق؛ بسوی، یعقوب، المعرفة و التاریخ، به کوشش اکرم ضیاء عمری، بغداد، 1396ق/ 1976م؛ بسیوی، علی، الجامع، عمان، 1404ق/ 1984م؛ بغدادی، الایضاح؛ همو، هدیه؛ بلاذری، احمد، فتوح البلدان، به کوشش عبدالله انیس طباع، بیروت، 1987م؛ بیهقی، احمد، السنن الکبرى، بیروت، دارالفکر؛ ترمذی، صحیح، همراه عارضة الاحوذی ابن عربی، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛ ثعالبی، عبدالرحمان، تفسیر، به کوشش عبدالفتاح ابوسنه و دیگران، بیروت، 1418ق؛ جصاص، احمد، احکام القرآن، بیروت، 1415ق؛ حاجیخلیفه، کشف؛ دارمی، عبدالله، السنن، دمشق، مطبعة الاعتدال؛ ذهبی، محمد، تاریخ الاسلام، عهد الخلفاء الراشدین، به کوشش عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، 1047ق/ 1987م؛ همو، سیر اعلام النبلاء، به کوشش شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت، 1401ق/ 1981م؛ راوندی، سعید، فقه القرآن، به کوشش احمد حسینی، قم، 1405ق؛ سمعانی، عبدالکریم، الانساب، حیدرآباد دکن، 1385ق/ 1966م؛ سیوطی، الدر المنثور، جده، 1365ق؛ صفدی، خلیل، الوافی بالوفیات، به کوشش ژاکلین سوبله و علی عماره، ویسبادن، 1402ق/ 1982م؛ صنعانی، عبدالرزاق، المصنف، به کوشش حبیبالرحمان اعظمی، بیروت، 1403ق/ 1983م؛ طبرانی، سلیمان، الاوائل، به کوشش محمد شکوربن محمود حاجی امریر، بیروت، 1403ق؛ همو، مسندالشامیین، به کوشش حمدی عبدالمجید سلفی، بیروت، 1409ق/ 1989م؛ همو، المعجم الکبیر، به کوشش حمدی عبدالمجید سلفی، موصل، 1984م؛ طبرسی، فضل، مجمع البیان، بیروت، 1415ق؛ طبری، تاریخ؛ همو، تفسیر، به کوشش صدقی جمیل عطار، بیروت، 1415ق؛ طوسی، محمد، التبیان، به کوشش احمد حبیب قصیر عاملی، بیروت، 1409ق؛ قرآن مجید؛ قرطبی، محمد، الجامع لاحکام القرآن، بیروت، 1405ق؛ قلقشندی، احمد، صبح الاعشى، قاهره، 1383ق/ 1963م؛ قلیوبی، احمد، «حاشیة على کنز الراغبین»، حاشیتا...، بیروت، 1417ق؛ قمی، علی، تفسیر، به کوشش سیدطیب جزایری، قم، 1404ق؛ مبارکفوری، محمد، تحفة الاحوذی، بیروت، 1410ق؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، تهران، 1389ق؛ مجیرالدین حنبلی، الانس الجلیل بتاریخ القدس والخلیل، عمان، 1973م؛ مزی، یوسف، تحفة الاشراف، به کوشش عبدالصمد شرفالدین، بیروت، المکتب الاسلامی؛ همو، تهذیب الکمال، به کوشش بشارعواد معروف و شعیب ارنؤوط، بیروت، 1403ق/ 1983م؛ مسلم بن حجاج، الصحیح، به کوشش محمدفؤاد عبدالباقی، قاهره، 1955م؛ نسایی، احمد، السنن، به کوشش عبدالفتاح ابوغده، حلب، المطبوعات الاسلامیه؛ نووی، محییالدین، تهذیب الاسماء واللغات، بیروت، دارالکتب العلمیه؛ واحدی نیشابوری، علی، اسباب النزول، قاهره، 1388ق؛ هیثمی، نورالدین، مجمع الزوائد، بیروت، 1408ق/ 1988م؛ نیز: